بردیا بردیا ، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 19 روز سن داره

.... BARDIA ....

اسمت چیه ؟؟؟!

بردیا اسمت چیه ؟ : بلدیا   23 مهرماه (91)برای اولین بار بردیا اسمش رو ازش که پرسیدم گفت تا اواخر آبان کلماتی رو که  صحبت میکنه : آهنگ تولدت مبارک، توو عو ، توو عو ، توو عو ( این جور میخونه ) بابا یی مامانی آّب ه ماهی موال (موبایل) ماشی (ماشین) لا لا (خوابیدن) عمه عمو بابا رضا ( از ٣٠آبان شروع به گفتن کرد ) ماما لیلا ممک (نمک) 91.9.27 آله (خاله) اتلان (ارسلان،پسر دایی بردیا) دایی (بقیه رو کم کم  اضافه میکنم )    راستی وبلاگ بردیا یک آدرس (دامنه )دیگه هم داره                    bardiajan.tk   ...
28 آذر 1391

آلبوم شماره دو

سلام آلبوم دوم شهریور ماه 91    آلبوم بردیا و سفر تابستانه با بابا و مامان  در ادامه مطلب ... عکس بالا  که بالای کوه گرفتم و با تله کابین اومدیم بالا (دوم شهریور 91)   اینجا رستوران صحرایی پیست پولاد کف ،جای همه خالی ناهار رو اینجا خوردیم...   بردیا خوشش اومده بود تو چمن بازی کنه و  خاکش رو در بیاره   میخواستیم موتور سواری کنیم نمیدونستیم بردیا میشینه رو موتور یا نه به همین خاطر اول تستش کردیم، که دیدیم آقا عین خیالش نیست و انگار باباش موتور سوار بوده ! تازه دستاشو هم باز میکرد که به گازش برسه   اینجا (چله گاه) ست رودخونه ای...
22 شهريور 1391

عکس بردیا تا شهریور 91

سلام   عکسهای جدید بردیا                      عکسهای بردیا در ادامه مطلب... ماشین سواری بردیا خونه مامان جان   پارک بازی-البته دستگاه خاموش بود و نمیدونستیم خوشش میاد یا نه   بابایی داره لامپ عوض میکنه و از اون روز ب بعد بردیا دائم میخواست چهار پایه براش بیاریم بره بالاش   علاقه زیاد به تلفن و صدای بوقش !   بازی جدید بردیا جان که خیلی هم حال میکنه   30 تیر،اولین باری که بردیا با پای خودش رفت تو دریا  اول کمی تعجب کرده بود ،بعد هم آب روش ریخ...
19 شهريور 1391

شهریور ماه 91

سلامی دوباره...   آفتابی شدیم  !   بردیا خان که الان تقریبا تمام دندوناش در اومده (ماشالا..)   بجز یکی دوتا از آسیاباش.   خدمتتون عرض کنم که بردیا بطور جدی 20تیر ماه(91) راه رفتن رو شروع کرد و متاسفانه 3ماهی میشه که شیر با شیشه رو نمیخوره     ،یک ماهی هست که براش دوچرخه خریدیم وفقط میره بالاش میشینه و باباییش حرکتش میده  و توی خونه میچرخونش البته بعضی موقع میره رو دوچرخه ش وا میسته و کلا بالا رفتن از همه چی براش جذابه( من که خیلی میترسم از این کاراش ولی باباش خیلی نظرش فرق داره میگه بذار کارشو بکنه فقط مخفیانه مواظبش ب...
19 شهريور 1391

غذای لذیذ

فکر کنم کاربردی ترین  وخوشمزه ترین غذا تو جنوب قلیه ماهی باشه   حرفهای بابایی قبل از خوردن قلیه.... روز پنج شنبه(٩٠.١٢.١٨) من هم این غذا رو برای اولین بار تست کردم حق با باباییه دو وعده با اشتیاق خوردم . روز بعد(جمعه) رفتیم پارک وبعد ساحل...... توضیح رو عکسها ...... ادامه مطلب. ... پارک دانشجو خیلی به پرتغال علاقه دارم  از مامانی گرفتم  و خودم شروع کردم به خوردن....     ساحل ریشهر اگه یادتون باشه یه عکسی گذاشته بودم لب ساحل با قنداق ! اون آخرین باری بود که رفتم بازی لب  ساحل ، این بار هم خوش گذشت....     و در آخر که من شدم راننده.... ...
20 اسفند 1390

تولد یک سالگی من

سلام بلاخره من اومدم  دو ماهی میشه که نبودم !!!! از اول هم قرار بود فقط خاطرات و اتفاقات نوشته بشه نه روز مره گی.... بگذریم......... من که روز تولدم 22بهمن بود ولی قرار نداشتیم که جشن تولد آنچنانی برگذار کنیم به خاطر اینکه روز 18 (چهار روز قبلش) من بیمار شدم وبستری در بیمارستان و روز 19هم با رضایت بابایی مرخص شدم و گرنه دکترا خیال نداشتن منو مرخص کنن..... به همین خاطر برنامه جشن من تا روز جمعه(21م) معلق بود ،اتفاقا روز جمعه(یک روز زودتر) برام یه جشن  گرفتن که خیلی هم خوش گذشت...... حالا عکسای جدیدمو میذارم و میبینید که چقدر تغییر کردم     ادامه مطلب رو ببینید....     ...
30 بهمن 1390

جدیدترینهای بردیا در آبانماه90

سلام  سینه خیز رفتن من از 30آبان شروع شد و باید خوشحالی بابا و مامان رو میدیدید .....   علاقه به کنترل تی وی و.... هجوم به تلفن هنگام صحبت کردن بابا ومامان وکشیدن سیم آن.... عشق به موبایل و بازی با اون و گهگاهی به دور چشم دیگران تو دهن کردن از جمله کارای منه... واینکه تا الان (10آذر)  تعداد دندونام به هشت رسید( بگید ماشاا...)  !!      عکس بالا : خان شهرمون میباشد !!!!   وعکس پایین: خان و دختر خاله میباشد !!!   ...
10 آذر 1390

سفری ب گچساران

سلام دوستــــــــــــــــــــــــــای خوبم  ما که چند روزی رو رفتیم سفر اگه بشه اسمش رو سفر گذاشت !!!! چون رفتیم به بندر گناوه برای خرید که چیزی نخریدیم بعد رفتیم خونه خاله پریسا ،گچساران که دو روز هم اونجا بودیم  بدون اینکه حتی یه چرخی تو شهر بزنیم وبعد حرکت کردیم بطرف شیراز سه روز هم اونجا سپری شد که همه به دنبال دوا و دکتر گذشت ، نمیشه بیایم شیرازو سراغ دکتری نریم ! انگار یکی از اعمال واجب در شهر شیراز رفتن پیش دکتراشه !!!!! خلاصه دکتر رفتن ما به دفعات دیگه نیز موکول گردید !!! اینم از سفر ما !!!  البته عکــــــــــــــــــــساش خالی از لطف نیست .....   عکسها فبل از حرکت تو پارکینگ...
4 آذر 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به .... BARDIA .... می باشد