شهریور ماه 91
سلامی دوباره...
آفتابی شدیم !
بردیا خان که الان تقریبا تمام دندوناش در اومده (ماشالا..) بجز یکی دوتا از آسیاباش.
خدمتتون عرض کنم که بردیا بطور جدی 20تیر ماه(91) راه رفتن رو
شروع کرد و متاسفانه 3ماهی میشه که شیر با شیشه رو نمیخوره
،یک ماهی هست که براش دوچرخه خریدیم وفقط میره بالاش
میشینه و باباییش حرکتش میده و توی خونه میچرخونش
البته بعضی موقع میره رو دوچرخه ش وا میسته و کلا بالا رفتن از همه
چی براش جذابه( من که خیلی میترسم از این کاراش ولی باباش
خیلی نظرش فرق داره میگه بذار کارشو بکنه فقط مخفیانه مواظبش
باش،مرده و باید یاد بگیره !)
بالاخره ماموریت مامان جان(مادر بزرگ)بردیا به پایان رسید26 مرداد
رفتن شیراز(تقریبا یک سال میشد که چهارده روز در ماه میامد پیش ما
).بردیا هفتم و هشتم شهریور به صورت آزمایشی فرستادیمش پیش
خانم ملاح زاده که به صورت خصوصی نی نی نگهداری میکنه و بردیا
بش میگه خاله،بعد که مطمئن شدیم بردیا دور از مامان باباش
مشکلی نداره از روز شنبه(11شهریور) ساعت هفت صبح به صورت
نیمه خواب میبرمش پیش خاله.
راستی یادم رفت بگم که بردیا الان اسم خودشو صدا میزنه،البته نی نی گونه! بابا هم میگه
ومامانی گفتنش هم خیلی نازه،اسمهای دیگه ای که میگه:عمه مریم،امیر علی(اسم
دوستشه)،تشنه که میشه میگه آب
اینم آمار بردیا تو مدت غیبتش !
عکسای جدید بردیا رو هم بزودی میذارم فقط باید حجمشون کم کنم
که یکم وقت گیره .صفحه فیس بوک بردیا همچنان فعاله و عکسای
جدیدش رو همین الان میتونید ببینید آدرسش هم تو لینک گذاشتم
بای تا روز دیگه