سفر به.....(3)
....
اون روز ساعت ٥بعد از ظهر برگشتیم خونه دختر خاله شب هم که مهمان داشتن و ما هم
خسته !!!
فردا(18/4)ساعت 15با خاله و دختر خاله و همسرش آقا مهرداد خداحافظی کردیمو از یاسوج
اومدیم بیرون و یه چند جایی هم ایستادیم
این اولین باری بود که من پا تو جوی آب میزدم که خیلی هم سرد بود ولی رگ مردونگیم نذاشت که
گریه کنم !!
همین جا یه هندونه با مزه ای هم خوردیم که حسابی چسبید !!
ساعت 19 بود که رسیدیم شیراز
روز یکشنبه(19/4) بود که یکی دیگه از اولین های من اتفاق افتاد بعدازظهر مامانی موهای منو
اصلاح کرد !!
عکس پایین حمام بعد از اصلاح ....
بابایی به عمو محمود زنگ زده بود که شب بریم خونه شون به همین خاطر ساعت 17 حرکت کردیم
به سمت مرودشت
عکس پسر عمو محمد که جدول ضربش رو چسبونده رو دیوار تا سال جدید درسی آماده باشه !!
خلاصه... شب رو موندیم وساعت یازده فردا بای بای کردیم به سمت شیراز !!
قبل از اومدن به خونه مامان بزرگ رفتیم یه فروشگاه بابا ومامان برام یه مقدار وسایل بخرن
لباس !
صندلی ماشین
رو روئک !
چادر توپ !
صندلی بادی
عروسک هزار پا !
اینم صندلیم که حال کردم باهاش !!