چه روزی بود امروز....
با مامانی و مامان بزرگ و خاله لفتم بیلون نفهمیدم کجا دالم میلم بلای(برای)خودم الوم (آروم) خوابیده بودم که یهو دیدم یه آقایی آمپول دستش بود و اومد پیشه من... دیگه نفهمیدم چی کال کلد خوابم بلد(برد) وقتی بیدال شدم خونه بودم احساس کلدم پاهام میسوزه وقتی پیش آقاهه بودم مامانی داشت ازم فیلم میگلفت(میگرفت) فکل(فکر) کنم چیز مهمی بود!
مامانی میگه بچه م ملد(مرد) شده
بعدا از حلفاشون (حرف هاشون) فهمیدم ختنه شدم !!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی