اولین سفر با اتوبوس
شنبه صبح از اداره مامانی زنگ زدن که روز دوشنبه گزینش داره وباید "شیراز" باشه ... یک ساعت طول نکشید دیدم تو اتوبوسم و با مامانی داریم میریم.... اگه بابا بودش که با ماشین میرفتیم ولی حیف که سرکاره نمیتونه بیاد خلاصه ساعت11 حرکت کرد و ساعت 4بعدظهر شیراز بودیم مامان بزرگ و بابا بزرگ اومدن جلومون و رفتیم خونه حالا مامانی هم استرس داره که برای گزینش چی بایدبخونه به چندتا از همکاراش زنگ زد و حالا چن تا کتاب اورده و میخونه منم برای خودم بازی میکنم و کاری بش ندارم تا استرسش بیشتر نشه خدا کنه گزینشش خوب بشه راستی اینو یادم رفت بگم تواتوبوس ...
نویسنده :
بردیا
2:16